محل تبلیغات شما



شده گاهی غزلت پشتک و وارو بزند برود پشت سرت یکسره نارو بزند پای دلتنگی تو ، قند دلش آب شود وسط معرکه ، بنشیند و هوهو بزند در سراشیب دلت ، نبض تو را بشمارد قایق دلهره را ، سمت تو پارو بزند روی دیوار دلت ، باز خراشی بکشد وسط کوچه بتو ، ضربه ی چاقو بزند وا کند پنجره را ، سمت غروب پاییز ضربه بر پیکر رنجور پرستو بزند روی مرداب دلت چنبره ی غم بزند با تمسخر سخن از برکه ی بی قو بزند و در افسوس ترین فاصله آهی بکشد مثل فانوس که بی دغدغه سوسو بزند مثل چنگیز ، حصاری

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شعر محلی روستای آزران